مسجد حضرت ابوالفضل (ع) --

شهر جدید اندیشه

مسجد حضرت ابوالفضل (ع) --

شهر جدید اندیشه

شهید رجایی، روحیه مسجدی و اخلاق پسندیده

شهید گرانقدر محمدعلی رجائی در سال ۱۳۱۲ هجری شمسی در خانواده‏ای متدین در شهرستان قزوین چشم به جهان گشود  

 

شهید گرانقدر محمدعلی رجائی در سال ۱۳۱۲ هجری شمسی در خانواده‏ای متدین در شهرستان قزوین چشم به جهان گشود.
پدر بزرگوار او مرحوم کربلائی عبدالصمد در بازار به شغل علاقبندی(تکمه فروشی و وسایل خرازی) روزگار می‏گذرانید و از اعضای ثابت انجمن منتظرین امام زمان(ع) قزوین به شمار می‏رفت. کربلائی عبدالصمد با همیاری دوستان دیگر بازاری خود که عموماً از افراد متدین و متعهد بودند با پرداخت مبالغ مختصری به دوام جلسات و بقای این انجمن کمک می‏کردند.
نقش این انجمن در دورانی که روسها در قزوین حضور داشتند و افکار غیر مذهبی و مارکسیستی خود را در بین جوانان ترویج می‏نمودند در جهت مصونیت از آسیب‏پذیری جوانان قزوین بسیار حساس بود. مرحوم کربلائی عبدالصمد در چنان مرحله‏ای از تدین قرار داشت که رژیم پهلوی(اول) را رژیمی غاصب و معامله با مأموران دولت پهلوی را حرام می‏دانست مثلاً اگر ناچار می‏شد جنسی را به مأمور دولت بفروشد وجه آن را با بقیه پولهای خود مخلوط نمی‏کرد بلکه در جایی مستقل نگه می‏داشت تا در مصارفی مانند پرداخت عوارض و مالیات... آن را به خود دولت برگرداند.
مادر شهید رجائی زنی پاکدامن و متدین بود که در بین اعضای فامیل از شخصیت و احترام خاصی برخوردار بود. پس از درگذشت شوهر در سال ۱۳۱۶ دامان پاک و پرمهر این بانوی فداکار کانون تربیت شهید رجائی گردید.
شهید رجائی پس از مرگ پدر آنگونه که در خاطرات خود گفته است، با نظارت دائی و مساعدت برادر بزرگ خود دوران حساس طفولیت را سپری کرد. از همان آغاز با علاقه و استعدادی که از خود نشان می‏داد به همراه برادر بزرگ خود در جلسات و هیئت‏های مذهبی عزاداری نوجوانان محلی که در آن زندگی می‏کرد، شرکت می کرد. در ایام عزاداری سالار شهیدان بارها دیده می‏شد این نوجوان کم سن و سال با جثه لاغر و ضعیفی که داشت در پیشاپیش صفوف نمازگزاران می‏ایستد و به مردمی که به خوبی پدر او را می‏شناختند خطاب می‏کند که مردم من محمد یتیم هستم و پس از آنکه حال و هوای مجلس را دگرگون می‏کرد دفترچه کوچک نوحه خود را در می‏آورد و برای مردم نوحه می‏خواند.
شهید رجائی در سال ۱۳۲۶ بعد از پایان دروس ابتدایی به همرا مادرش به تهران آمد و دو سال بعد وارد نیروی هوایی ارتش شد. در همان دوره با آیت الله طالقانی و فدائیان اسلام و دیگر حرکت های اصلاحی آشنا شد. این اشانیی، او را به شغل معلمی علاقمند نمود و از سال ۱۳۳۹ تدریس در مدرسه کمال را آغاز کرد.
سیره اخلاقی شهید رجایی
۱. ایمان و تقوا
یکى از اصول اساسى که اسلام به آن اهمیت زیادى داده است و آن را وسیله تقرّب به درگاه الهى و ارزش یافتن فرد مسلمان معرّفى مى‏کند، مسئله ایمان به خدا و تقواست؛ قرآن کریم می فرماید: «إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکُمْ»؛ همانا، گرامى ترین شما در نزد خدا، با تقواترین شماست.
بی شکّ هر اندازه انسان در کسب این دو صفت تلاش کرده باشد، رسیدن به مدارج کمال و معنویت برای وی آسان تر و سریع تر خواهد بود. دوستان شهید رجایی می گویند که این دو صفت، ازخصوصیّات بارز و از ویژگی های روحی آن شهید بزرگوار بود؛ به طوری که ایمان و تقوا در رفتار ایشان موج می زد. نگاهش به همه، پاک و رفتارش خیلی جدّی و حساب شده بود و در عین حال، همیشه تبسّم شیرین و معناداری بر لب هایش دیده می شد. دانش آموزی روز جلسه امتحان، وقتی لحظه ای او را در پله های سالن تنها دید، با شتاب پیش رفت و بی مقدمه و بدون سلام درباره امتحان از وی پرسشی کرد. او با آرامش و وقار خاصّی، اوّل به آن دانش آموز سلام کرد و بعد جوابش را به مهربانی داد. خود همان دانش آموز می-گفت: از بزرگواری او خجالت کشیدم و از رفتار کریمانه اش، ادب و انسانیت و درس زندگی آموختم.
۲. نماز اوّل وقت
یک‏بار در هنگام پرسش و پاسخ مسئولان، با شنیدن اذان ظهر، خطاب به حضار و جمع گفت: اگر خبر داده باشند برای مدّت بیست دقیقه ضرورت دارد ارتباط تلفنی با مرکزی برقرار کنم، آیا اجازه هست که همین جا صحبت را متوقف و ادامه آن را به بعد از تلفن موکول کنیم؟ حاضران که از پیشنهاد غیرمنتظره شهید رجایی غافل گیر و شگفت‏زده شده بودند، گفتند: اختیار دارید. بله قربان! او گفت: هم‏اکنون دستگاه بی‏سیم الهی (اذان) خبر از انجام فریضه ظهر داده است. ما فعلاً وظیفه داریم با اقامه نماز، این ارتباط را برقرار کنیم. سپس بدون تکلف، لحظه‏ای بعد در برابرنگاه ناباورانه حضّار، با جمعی به نماز ایستاد و این تکلیف الهی را اوّل وقت انجام داد.
۳. تهجّد و شب زنده داری
شب زنده داری و خلوت با محبوب در سحرگاه، رمز موفقیت سالکان الی اللّه، و راز پیروزی و غلبه بر هوای نفس و شیطان است. شهید رجایی چنان که مرد میدان کار و تلاش بود، نیمه شبها، بنده خاضع درگاه خداوند بود و موفقیت خویش را جز از آستان پروردگار کریم نمی جست. یکی از یاران او می گوید: شهید رجایی اصولاً آدمی شب زنده دار و اهل تهجّد بود و این روحیه شب زنده داری را از دوستان، و حتّی از خانواده اش پنهان می داشت. به ندرت اتفاق می افتاد که کسی از راز شبانه اش آگاه شود. تعدادی از ما که ـ در آغاز انقلاب ـ شبها مثل او در نخست وزیری می ماندیم، نمی دانستیم بیداری در دل شب و نماز شبانه اش چگونه انجام می شود. او بعد از نماز صبح، هیچ¬گاه از دعا و تلاوت قرآن و تدبّر در آیات وحی غفلت نمی¬کرد.
۴. ساده زیستی
یکی از کمالات اخلاقی انسان، زهد و ساده‏زیستی است؛ در آموزه های دینی درباره مخالفت با تجمّلات دنیوی و دنیاگرایی، تأکیدات فراوانی وارد شده است.
یکی از اصول مهم در زندگی شهید رجایی ساده¬زیستی بود. ایشان چه قبل از انقلاب و چه بعد از انقلاب ثابت کردند که اگر یک مسئول بخواهد مردمی باشد و الگویی برای دیگران باشد، باید همه اعمال و رفتارش شباهت به اکثریّت مردم جامعه-اش باشد. ازاین رو در زندگی ایشان نشانی از تجمّل و زرق و برق یافت نمی شد. ساده زیستی و ساده پوشی ایشان به گونه-ای بود که در برخی مواقع در دیدارهای مردمی، همراهان او را به جای وی اشتباهی می گرفتند. در برخورد با دیگران مقام خود و مقام شخص مقابل برایشان مطرح نبود و همیشه دعا می کردند که خدا او را به میز و منصب وابسته نکند. با وجود گذشت بیست سال از معلمی در مدرسه کمال تا زمان نخست وزیری هیچ تغییری در رفتار ایشان ایجاد نشده بود.
شهید رجایی در همه شئونات خود سادگی را رعایت می کردند. زمانی که به نخست وزیری رسیدند، حتّی از قبول اتاق نخست وزیری که میز بزرگ و تجمّلاتی بود، امتناع کرد و به یک اتاق کوچک اکتفا کرد. ایشان تشکیلات اتاق های مجلّل را مربوط به دوران کاخ نشینی می‌دانست. نحوه لباس پوشیدن او نیز بسیار ساده بود تا حدّی که دیگران به او انتقاد می-کردند تا به عنوان مقام مملکتی لباس نو بپوشد. همیشه با دیگر اعضای دولت غذا می خورد و در جلسات نخست وزیری و حتّی ریاست جمهوری نیز کمال سادگی را رعایت می کرد؛ البته این سادگی را در جلسات خانوادگی نیز رعایت می کرد. زندگی شخصی ایشان نیز سرشار از سادگی بود؛ ایشان در دوران نخست وزیری حقوق معلمی را دریافت می کرد و در هیچ شغلی، وضعیت زندگی شان تغییری نکرد. در تردّدها و رفت و آمد از بلیت و تاکسی سواری استفاده می کرد و پیاده از نماز جمعه به خانه می رفت. از ماشین هایی که در نخست وزیری به او تعلق می گرفت استفاده نمی کرد و گاهی با موتور محافظان خود به نخست وزیری می رفتند.
ایشان با صرفه جویی و بهره گیری از حداقل زندگی، از این که دیگران از امکانات او بهره ببرند، لذت می بردند. این رویه را هم در خانه و هم درصحنه اجتماع از خود نشان می داد.
این شهید والا مقام، صرفه جویی، هزینه و مصرف کمتر را،‌ به ویژه در آن شرائط زمانی انقلاب، برای تداوم انقلاب ضروری می دانستند و بر نیاز انقلاب به کار و تولید بیشتر از یک سو و مصرف و هزینه کمتر از سوی دیگر، جهت نیل به خودکفایی، در قالب صدور بخشنامه های اداری تأکید می کرد.
۵. مردم داری
از جمله ویژگی های رفتاری شهید رجایی که در تمامی دوران حیات سیاسی و اجتماعی، نمود زیادی داشت، خصلت مردم-داری و مردم باوری ایشان بود. وی چه قبل و چه بعداز انقلاب برای مردم احترام زیادی قائل بود و معتقد بود که بدون مردم، هیچ کاری نمی توان کرد. او چه زمانی که یک دست فروش بود و چه زمانی که بر مسند نخست وزیری و ریاست جمهوری تکیه زد، فاصله اش با مردم هیچ تغییری نکرد و در هر فرصتی از توان و اندیشه خود در راه خدمت به مردم و پیشبرد امور و نیازهای مردم استفاده می کرد.
در راستای پیاده کردن لوازم این ویژگی در جامعه، وی اقداماتی نظیر خلق نهادهای رسیدگی کننده به مشکلات مردمی، توصیه أکید مبتنی بر نزدیک تر شدن مسئولین عالی رتبه به مردم به منظور درک راحت تر مشکلات آنان و پرهیز از هرگونه راحت طلبی و تشریفات و پرهیز از دریافت حقوق بیش از حد معمول را سرلوحه کارهای خود قرار دادند.
شهید رجایی، مردم گرا بود و حل مشکلات مردم را بر خود واجب می دانست و دفتر پیگیری مشکلات مردم را تشکیل داده بود. در مورد گذشته خود صادقانه صحبت می کرد و با مرور آن از خودبینی و کبر جلوگیری می‌ نمود و معمولاً مانع تشریفات می‌شد. به محرومین عشق می ورزید و برنامه دولت را مبارزه با فقر قرار داده بود. در حفظ اموال بیت المال بسیار حسّاس و در این مورد حتّی نسبت به خانواده نیز تفاوتی قائل نبود.
۶. هم نوایی با محرومان
توجّه به محرومان و دلسوزی واقعی برای پا برهنگان و زیردستان، از ویژگی های روح لطیف و دل مهربان رجایی بود. او می گفت: مردم ما خیلی خوب اند و از کمبودها و کسری ها گله ندارند. آنچه مردم را می آزارد و صدایشان را درمی آورد، وجود تبعیضات ناروا و دوگانگی، غیرقابل تحمّل در عملکردها و سوء استفاده از بیت المال است وبس.
یک بار که از تلویزیون می خواستند از خانه و زندگی ساده شهید رجایی فیلمبرداری کنند، پیشنهاد کردند اوّل دستی به سر و روی آن بکشند و یک نقاشی معمولی هم در داخل انجام دهند. با موافقت آن شهید، تعمیرات ضروری و نقّاشی ساده انجام شد و هزینه آنها را خود شخصاً طی چکی از حقوق معلمی خویش پرداخت. وقتی گروه فیلمبرداری آماده کار شدند، شهید رجایی پشیمان شد و گفت: چه لزومی دارد این کار را بکنید؟ من از مردم کشورم خجالت می کشم که بعضی از آنان سرپناهی ندارند و برای نداشتن یک اتاق یا منزل کوچک در عذاب هستند، آن وقت شما می خواهید خانه من را به آنان نشان بدهید که چه بشود؟
۷. قانون گرایی
او دولتمردی قانون گرا بود که همیشه به پیاده کردن اصول قانون اساسی تأکید داشت و تبلیغاتش در زمان انتخابات ریاست جمهوری درباره همین شعار بود. اصرار وی بر اجرای قانون اساسی و تأکید وی بر نقش شورای نگهبان به عنوان مفسر قانون اساسی یکی از اختلافات اساسی وی با "بنی صدر" بود. وی راه مبارزه با فرهنگ به ارث رسیده از نظام شاهنشاهی را در پیوند قانون گرایی به انقلابی بودن عنوان می کرد.
۸. امر به معروف و نهی از منکر
اهتمام به ارزش های اسلامی از دوران کودکی در وجود شهید رجایی موج می زد. یکی از شیوه های او استفاده از امر به معروف برای بازگردانده از منکر بود. «زمانی که وی مشاهده کرد بچه های محله به دنبال بازی های ناروا می روند در محموطه سقف داری نزدیک منزلش وسائل تخته شنا، ضرب، میل و... را به سبک زورخانه فراهم کرد. از آن پس یک نفر مثل مرشد ضرب می گرفت و بچه ها و خود او سرگرم ورزش می شدند.
یک بار که برای تفریح به کرج می رفت جوانان به اقتضای آن روزها(۳۴۰هـ.ش) یکی از تصنیف های معروف را می خواستند زمانی که به آنان تذکر داده شد و آرام نگرفتند، آقای رجایی گفت: بچه ها! فقط چند لحظه ساکت شوید و به سرودی که می خوانم گوش دهید. بعد شروع کرد:
تلاش و جنبش و پرتو امید سرای جان می دهد نوید
به راه زندگی با صفا و مهر به درگه خدا می توان رسید
جوانان نیز وقتی شعر پرمحتوای او را شنیدند، شعر خود را رها کردند و آن را همخوانی کردند.
شهید رجایی بعد از انقلاب وظیفه سنگین تری بر دوش خود احساس می کرد و با دقّتی افزون تر، از وقوع منکرات جلوگیری می نمود. نمونه هایی را از این دوران می خوانیم.
۱. یک بار که آقای رجایی فرزندش کمال را به ساختمان نخست وزیری آورده بود، ایشان به دلیل علاقه زیادی که به موتورسواری داشت از نامه رسان نخست وزیری خواست اجازه دهد موتورش را سوار شود. او هم نزد آقای رجایی آمد و گفت: اگر اجازه دهید کمال چند دوری با موتور بزند. آقای رجایی با عصبانیت گفت:
مگر موتور مال پدرش است! مگر این وسایل شخصی من است که از من اجازه بگیری! مال ۳۶ میلیون نفر است. اگر اجازه دهم فردا جواب مردم را چه بگویم.
۲. زمانی یک افسر شهربانی با استفاده نا بجا از موقعیت خود، برگ مأموریتی جعل کرده با آن پانزده لیتر بنزین اضافی گرفته بود. وقتی آقای رجایی مطلع شد، به نخست وزیری دستور داد قضیه را تا پایان امر تعقیب کند و خود نیز چند با موضوع را دنبال کرد و با طرح آن در جلسه مشترک وزرا و استانداران مقرر داشت کارگزاری که در لباس قانون استفاده نابه جا کند، به اشد مجازات برسد.
۳. یک بار در صحن امام رضا(ع) سخنرانی کرد و بعد برای خوردن نهار به میهمان خانه حضرت آمد. وقتی با سفره رنگین روبه رو شدند، اعتراض کرد و گفت: چنین نهاری چنین رنگین آماده کرده اید؟ مگر خود را مسئول اداره حکومت این مردم رنجدیده نمی دانیم! چرا بر سر سفره ای بنشینم که بسیاری از مردم ما هنوز به کمترین نوع آن دستررسی ندارند.
۴. روزی کمیته ملی المپیک دومین نشریه خود (سال ۵۹) را برای آقای رجایی و رئیس کمیته المپیک فرستاد و از او درخواست کرد انتقاد و پیشنهاد کرد انتقاد و پیشنهاد خود را برایشان بنویسد. او در کنار همان نامه نوشت:
در این حکومت هیچ چیز مستقل از مکتب و مذهب و ایدئولوژی تعریف نمی شود. باید کسانی که خواننده مجله المپیک (دوره جدید) هستند، بدانند چرا دوره جدید! چرا من و تو که در زندان بودیم (دوره قدیم) در موضع اظهار نظر قرار گرفته ایم! ما چه می گوییم و آنها چه می گفتند. شهیدان، امام، اسلام، اینها مفاهیمی هستند که باید از آنها همه جا یاد کرد. خدا رحمت کند استاد «مجاهد طالقانی» را مثل این که بعضی در این کشور زندگی می کنند، ولی نه می بینند و نه می شنوند. آیا باز هم منطق پوج «ورزش برای ورزش» را دنبال می کنیم. برای من خجالت آور است که روزی خروارها بمب بر سر مردم بریزند و من در ۴۴ صفحه خبرنامه سکوت اختیار کنم و لابد می گویید ورزش جای این حرف ها نیست. این همان منطق جبهه ملی است که می گفت مذهب از سیاست جداست. به هر حال لازم دانستم شما را از عقیده خود مطلع کنم.
زندگی فکری و سیاسی شهید رجایی
مسجد هدایت، اولین پایگاه فعالیتهای سیاسی مذهبی شهید رجایی
آنگونه که از اسناد و بازجوئی های شهید رجائی در ساواک برمی‏آید، وی در دوران خدمت پیمانی در نیروی هوایی با «مسجد هدایت» و مرحوم آیت الله طالقانی که شب ها دراین مسجد جلسات تفسیر قرآن و سخنرانی داشت، آشنا گردید.
شهید رجایی خود می‌گوید: «شب‌های جمعه به این مسجد (مسجد هدایت تهران) می‌رفتم و در جلسه های سخنرانی و تفسیر آیت‌الله سیدمحمود طالقانی شرکت می‌کردم. این دوران زمان خودسازی شهید رجایی به ‌شمار می آید.
مواضع فکری و سیاسی
شهید رجایی در طول حیات سیاسی، در قبال حوادث مختلف موضع گیری های گوناگونی داشتند که ولایت فقیه، اعتقاد به صدور انقلاب و تأکید بر سیاست نه شرقی و نه غربی، اصول بنیادینی هستند که نظم دهنده دیگر عناصر و مولفه های ذهنی ایشان می باشند.
«ولایت فقیه را به عنوان عالیترین دستاوردهای انقلاب اسلامی در قانون اساسی خود گنجانده ایم.» وی صدور انقلاب را این گونه بیان می دارد که «نفع جمهوری اسلامی در این است که انقلاب اسلامی اش را به دنیا صادر کند، گر چه لازم باشد در این راه سرمایه گذاری کند.» به طور طبیعی با داشتن چنین ایده ای خط و مشی سیاسی کشور نه بر اساس تکیه به هیچ قدرت غربی و شرقی که بر اساس استقلال و خود محوری می باشد. «خط نه شرقی و نه غربی، محور حرکت ماست و ... توانمان را به کار می بریم که روی خط اسلام، مستقل از شرق و غرب حرکت کنیم.»
روز واقعه
هشتم شهریور ۱۳۶۰، خیابان پاستور، ساختمان نخست وزیری
ساعت روی دیوار یک ربع به سه بعد ازظهر را نشان می دهد. شورای امنیت کشور امروز جلسه دارد.
اعضای شورا یک به یک وارد سالن می شوند. قرار بود از امروز جلسه رسماً زیر نظر دکتر محمدجواد باهنر نخست وزیر اداره شود. امّا باهنر این کار را به عهده رجایی گذاشت.
رجایی قسمت بالای میز و باهنر در کنار او سمت چپش نشسته، مسعود کشمیری دبیر جلسه سمت راست مقابل باهنر، تیمسار وحید دستجردی کنار باهنر و بعد از او اخیانی به جای فرماندهی ژاندارمری کل نشسته، در کنار وی به ترتیب تیمسار کتیبه، سرورالدینی معاون وزیر کشور، خسرو تهرانی از اطلاعات نخست وزیری، کلاهدوز قائم مقام سپاه یک طرف میز بودند و طرف دیگر میز تیمسار شرف خواه معاون نیروی زمینی، سرهنگ وحیدی معاون هماهنگی ستاد مشترک، سرهنگ وصالی فرمانده عملیات نیروی زمینی، و سرهنگ صفاپور فرمانده عملیات ستاد مشترک نشسته بودند.
مسعود کشمیری دبیر و منشی جلسه است. تمامی صورت جلسه ها را او می نویسد. اعضای جلسه را هم او دعوت و هماهنگ می کند و سایر کارهای دفتری شورا به عهده اوست. این جلسه هم آمده، ضبط صوت بزرگش را هم آورده است که مذاکرات را ضبط کند. آن را جلو رجایی و باهنر می گذارد. کسی به فکرش نرسید که چرا او از ضبط به این بزرگی استفاده می کند. کشمیری مورد اعتماد همه بود. سیری که طی کرده بود تا به این مقام رسیده بود جای شک و شبهه ای باقی نمی گذاشت. به خصوص که قیافه حق به جانبی داشت. از ریش محرابی و صورت سرخ و سفیدش روحانیت و نورانیت می بارید. تسبیح اش هم همیشه همراهش بود و برای خیلی کارها استخاره می کرد. همه او را به تشرع می شناختند. در جلسات دعای کمیل، او یکی از دعاخوانها بود و گاه پیشنماز هم می ایستاد. کسی حدس نمی زد که او از اعضای گروه رجوی و نفوذی در عالی ترین مرکز تصمیم گیری، یعنی شورای امنیت کشور باشد. به خصوص که او مواضع تندی علیه آنها داشت و گویا پیشنهادهایی مثل بمباران ایستگاه رادیویی مجاهد داده بود که اعتماد اطرافیان به او دوچندان شده بود.
دقایقی از شروع جلسه گذشت. دستجردی گزارش وقایع مهم هفته گذشته را می داد. درمیان این بحثها کسی نفهمید که کشمیری از جلسه بیرون رفته است.
ناگهان صدایی مهیب همراه با شعله های آتش و دود غلیظ قهوه ای همه چیز را به هم ریخت. معلوم نبود چه اتفاقی افتاده است، هر کس دست و پایی سالم داشت به طرف در ورودی می دوید. کارمندان داخل ساختمان سراسیمه این سو و آن سو می دویدند. همه یاد فاجعه هفتم تیرماه گذشته در دفتر حزب جمهوری افتادند و صحنه های دلخراش آنجا جلو چشمشان می آمد. لحظاتی بعد که دودها فروکش کرد معلوم شد که چه اتفاقی افتاده است. کسانی مجروح و تکه پاره شده بودند.
رجایی و باهنر که بیش از همه در معرض بمب قرار داشتند، بیشترین آسیب را دیده بودند و اجسادشان اصلاً قابل شناسایی نبود. هر کس به فراخور دوری و نزدیکی به آنان دچار سوختگی و جراحت شده بود. امّا از بدن کشمیری اثری نبود. حدس زده شد که او در آتش سوخته و پودر شده است. فردا صبح که شهیدان حادثه تشییع می شدند او هم جزء شهدای این بمب گذاری محسوب شد و روزنامه کیهان این خبر را اعلام کرد. امّا با کمال ناباوری، روزهای بعد معلوم شد که او همان ساعت به فرودگاه رفته و از کشور خارج شده است.
با انفجار نخست وزیری جامعه جنگ زده، در ماتمی جدید فرو رفت، عالی ترین مدیران کشور از دست رفته بودند. تهران تعطیل شد. مردم به خیابانها ریخته و به عزاداری پرداختند. آنها با شعارهایشان انتقام گیری و مبارزه با تروریسم را از مسئولین تقاضا می کردند. گفته شد بیش از یک میلیون نفر رجایی و باهنر را تشییع کردند.
و رجایی و باهنر را به آرامگاه ابدیشان بردند؛ آنان که «عند ربهم یرزقون» شدند.
وصیت نامه شهید رجایی:
بیست روز پیش از شهادت، وصیت‌نامه‌ای نوشت و آن را به همسرش داد، که در ذیل می آید:
«بسم الله الرحمن الرحیم، این بنده کوچک خداوند بزرگ با اعتراف به یک دنیا اشتباه، بی‌توجّهی به ظرافت مسئولیت، از خداوند رحیم طلب عفو و از همه برادران و خواهران متعهد تقاضای آمرزش خواهی می‌کنم. وصیت حقیقی من، مجموعه زندگی من است؛ به همه چیزهایی که گفته‌ام و توصیه‌هایی که داشته‌ام در رابطه با اسلام ، امام و انقلاب. به کسی تکلیف نمی‌کنم، ولی گمان می‌کنم اگر تمام جریان زندگی مرا به صورت کتاب در‌آورند، برای دانش‌آموزان مفید باشد. هر چه از مال دنیا دارم، متعلق به همسر و فرزندانم می‌باشد و کیفیت عملکرد را طبق قانون شرع به عهده خودشان می‌گذارم. برادرم محمدحسین رجایی وصی و همسرم ناظر و قیّم باشند. خدای را به وحدانیت، اسلام را به دیانت، محمد(ص) را به نبوت و علی و یازده فرزندان معصومین(ع) را به امامت و پس از مرگ را به قیامت و خدای را برای حسابرسی به عدالت قبول دارم و از دریای کرمش امید عفو دارم. این مختصر را برای رفع تکلیف و تعیین خط ‌مشی برای بازماندگان و بر حسب وظیفه شرعی نوشتم، وگرنه وصیت‌نامه این‌ بنده حقیر با این همه تحولات در زندگی در این مختصر نمی‌گنجد و مکّه، حج بیت‌الله الحرام، بر من واجب شده بود، امّا امکان رفتن پیدا نشد. اینک که به لقاءالله شتافتم، این واجب را یکی از بندگان صالح خداوند به عهده بگیرد، ثلث اموال به تشخیص بازماندگان به خیرالعمل صرف شود و اگر به نتیجه قطعی نرسیدند، به بنیاد شهید دهند.»
یاران سحر
باز آ حدیث لاله ها را سر کن ای دوست یادی ز عاشورای شهریور کن ای دوست
بنگر عروج سرخ یاران سحر را خونین حدیث عشق را باور کن ای دوست
سر در گریبان گیر و محزون ناله سر کن صهبای غم در سینه ساغر کن ای دوست
آن یار در خون خفته را بنگر برادر اشکی نثار آن گل پرپرکن ای دوست
از این مصیبت دیده و دل غرقه خون شد فکری به حال این دل مضطر کن ای دوست
یاد شهیدان ره حق جاودان باد تاج شهیدان بر سر اختر کن ای دوست
بشنو تو پند حافظ شیرین سخن را شرح حدیث هجر را آخر کن ای دوست
شعر از: (رضا اسماعیلی).

منبع : مولف:عسکری اسلامپورکریمی
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد